7. هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ
ترجمه: او کسى است که این کتاب را بر تو نازل کرد، که قسمتى از آن، آیات «محکم» است؛ که اساس این کتاب مىباشد؛ (و هر گونه پیچیدگى در آیات دیگر، با مراجعه به اینها، برطرف مىگردد.) و قسمتى از آن، «متشابه» است اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنهانگیزى کنند؛ و تفسیر (نادرستى) براى آن مىطلبند؛ در حالى که تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمىدانند. مىگویند: «ما به همه آن ایمان آوردیم؛ همه از طرف پروردگارِ ماست.» و جز صاحبان عقل، متذکر نمىشوند. (7)
شأن نزول:
•امام باقر علیه السّلام: چند نفر از یهود به اتفاق «حىّ بن اخطب» و برادرش خدمت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله آمدند و حروف مقطعه «الم» را دستاویز خود قرار داده گفتند: طبق حساب ابجد (الف=1 و لام = 30 و میم = 40) مىباشد و به این ترتیب خبر دادهاى که دوران بقاى امت تو بیش از هفتاد و یک سال نیست!.
•پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى جلوگیرى از سوء استفاده آنها فرمود: شما چرا تنها «الم» را محاسبه کردهاید مگر در قرآن «المص و الر» و سایر حروف مقطعه نیست، اگر این حروف اشاره به مدت بقاء امت من باشد چرا همه را محاسبه نمىکنید؟! (در صورتى که منظور از این حروف چیز دیگرى است) سپس آیه مورد بحث نازل شد.
•آیات متشابه محکى است براى آزمایش افراد که عالمان راستین و فتنه گران لجوج را از هم جدا مىسازد،
•آیات قرآن بر دو دسته هستند:
.1محکمات: آیاتی که از لحاظ مفهوم روشن بوده و جای انکار و توجیه ندارد.
.2متشابهات: آیاتی که به دلیل بالا بودن سطح مطلب دربارهی عوالمی که از دسترس ما بیرون است، دارای معناهایی میباشند که پی بردن به اسرار و حقیقت آنها نیازمند سرمایه خاص علمی می باشد. مثل: عالم غیب، رستاخیز، صفات الهی و ...
•افراد منحرف این آیات را دستاویز قرار داده و تفسیر خلاف حق ارائه کرده و میان مردم فتنهانگیزی میکنند و ایشان را از راه حق گمراه میسازند.
•راسخان در علم اسرار این آیات را دانسته و برای مردم تشریح میکنند.
•راسخان در علم (پیامبر و ائمه) از اسرار قرآن آگاهند و دیگران به اندازهی فهم خود از قرآن میفهمند و مردم برای درک قرآن به دنبال معلمان الهی میروند.
•تفسیر نمونه: آیة الله ناصر مکارم شیرازی
1- منظور از آیات محکم و متشابه:
• محکم: از احکام= ممنوع ساختن.
•موجودات پایدار را محکم میگویند، زیرا مانع عوامل انحرافی میشوند.
•سخنان قاطع که مانع از احتمال خلاف میشود نیز محکم گویند.
•راغب: دانش را از این جهت حکمت مىگویند که انسان را از بدیها باز مىدارد.
آیاتٌ مُحْکَماتٌ: آیاتى که مفهوم آن به قدرى روشن است که جاى بحث در آن نیست.
•قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ: اخلاص/1. لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ. شورى/11. اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ . زمر/26. لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ: نساء/11.
•و بسیاری آیات مانند: عقاید و احکام و مواعظ و تواریخ.
•متشابه: چیزی که قسمتهای مختلف آن شبیه یکدیگر باشند.
•به جملات و کلماتی که معانی آنها پیچیده است و احتمالات مختلف دربارهی آن داده میشود، متشابه گفته میشود.
•تفسیر اینگونه آیات با توجه به آیات محکم روشن میشود.
•آیة الله مکارم: این معنا مناسب اینجاست، زیرا افراد مغرض، آیات متشابه را دستاویز خود قرار داده و از آیاتى سوء استفاده مىکنند که در بدو نظر تاب تفسیرهاى متعددى دارد.
•نمونه: آیات مربوط به صفات خدا و چگونگى معاد
• یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ: فتح/10. دست کنایه از قدرت
•وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ: بقره/224. اشاره به علم خدا
• وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ: انبیا/47. مفهوم کلی وسیله سنجش
معانی دیگر محکم و متشابه در قرآن:
• کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ: هود/1: تمام آیات قرآن به دلیل پیوستگی و ارتباط آنها با یکدیگر محکم است.
•کِتاباً مُتَشابِهاً ...: زمر/23: کتابی که تمام آیات آن از نظر درستی و حقانیت همانند یکدیگرند.
•انسان حق جو باید برای فهم آیات قرآن آنها را در کنار یکدیگر قرار داده و ابهام موجود در ظواهر برخی آیات را با توجه به سایر آیات برطرف سازد.
•آیات محکم: همچون بزرگراه و آیات متشابه: همچون جادههای فرعی هستند، که هنگام گم کردن راه باید به خود را به شاهراه رسانده و مسیر خود را اصلاح نماید.
•محکمات را «ام الکتاب» نیز میگویند، زیرا «ام»= اصل و اساس هر چیز
به مادر «ام» میگویند، زیرا ریشه و سرپناه خانواده و فرزندان است و «محکمات» نیز ریشه و اساس آیات دیگر محسوب میشوند.
2- تاویل
•تأویل: بازگشت دادن چیزی، کار یا سخنی به هدف نهایی.
مثلا هدف کسی از انجام کارش روشن نباشد و او در پایان کار آن را مشخص کند، این کار تأویل نامیده میشود.
یا انسان سخن بگوید و اسرارى در آن نهفته باشد که هدف نهایى آن سخن را تشکیل دهد به آن تاویل مىگویند.
•مثال: سرگذشت موسی و خضر، اهداف خضر از کارهایش در سفر روشن نبود، وی هدف خود را در پایان کار اینگونه تشریح کرد که هدف او نجات کشتی از سلطان غاصب بوده و فرمود: ذلِکَ تَأْوِیلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً: این هدف نهایى کارى است که تو در برابر آن صبر و تحمل نداشتى. کهف/83.
•تعبیر خواب در صورتی که نتیجه آن روشن نیست، سپس با مراجعه به کسی یا مشاهده صحنهاى تفسیر آن خواب را دریابد به آن" تاویل" گفته مىشود.
•حضرت یوسف علیه السلام پس از آنکه خوابش در خارج تحقق یافت، گفت: هذا تَأْوِیلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ: یوسف/100
سه نکته در مورد تأویل:
1. تفاوت است بین اینکه: آیهای تأویل داشته باشد که معنای آیه بدان برگشت میکند، با اینکه آیات متشابه به آیات محکم برگشت داده شود.
2. تأویل به آیات متشابه اختصاص ندارد، بلکه تمامی آیات قرآن تأویل دارند. (اعم از محکم و متشابه)
3. تأویل از مفاهیمی نیست که معنا و مدلول لفظی دارند، بلکه از امور خارجی و عینی است. تأویل آیات قرآن صفت آیات نیست، بلکه صفت متعلف آنهاست که اعمال انسانها یا ... است.
نکته: گاهی تأویل به معنای مخالف ظاهر لفظ به کار میرود. این کاربرد جدید بوده و دلیلی بر آن وجود ندارد. و نمیتوان عبارت «وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِه» را به معنای خلاف ظاهر گرفت. «طباطبایی، محمد حسین؛ ج3، ص 41.»
•«وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ»: «المیزان عربی، ج3ُ ص 27»
•مرجع ضمیر «تَأْوِیلَهُ»: متشابه است، زیرا نزدیکترین مرجع است.
•ظاهر کلمه «تأویل»: در «ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ» بنابر اینکه متشابهات و محکمات هر دو تأویل دارند (نه تنها متشابهات)، ضمیر «تَأْوِیلَهُ» به «کتاب» بر میگردد.
•مرجع ضمیر در «ما تَشابَهَ مِنْهُ»: همه کتاب
علم به تاویل کتاب مختص به خداى تعالى است
•«وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ»
•افاده حصر: «تاویل کتاب را به جز خدا کسى نمىداند» = ظاهر: علم به تأویل تنها نزد خداست.
•«وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»: واو استینافیه: عطف به «وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ» نیست.
•فراز اول: «فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ» ...، فراز دوم: «وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»:
•معناى دو جمله: «مردم نسبت به کتاب خدا دو گروه هستند:
1. گروهى از آنها که بیماردلند آیات متشابه آن را دنبال مىکنند.
2. بعضى دیگر با مواجهه با آیات متشابه مىگویند: ما به همه قرآن ایمان داریم، چون همهاش از ناحیه پروردگارمان آمده.
اینگونه اختلاف کردن مردم به خاطر اختلاف دلهاى ایشان است.
دسته اول دلهاشان مبتلا به انحراف است، و دسته دوم علم در دلهاشان رسوخ کرده است.
•اشکال: اگر واو عاطفه باشد، مراد این میشود: «تنها خدا و راسخین در علم تاویل کتاب را مىدانند»
1. در این صورت پیامبر که افضل راسخین در علم است، چگونه ممکن است قرآن بر قلبش نازل شده و آیات متشابه آن را نفهمد و بگوید: «چه بفهمم و چه نفهمم به همه ایمان دارم، چون همهی قرآن از جانب خداست».
•توضیح:
«یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا»
مفهوم آیه: هر چند آن را نفهمیم بدان ایمان آوردیم، تمامی آیات از جانب پروردگارمان است.
•یعنی بعد از «یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا» به دلیل اطلاق در تقدیر بگیریم (فهمیدن یا نفهمیدن را)
2. در قرآن معمولا هنگام توصیف امت اسلامی، ابتدا پیامبر را ذکر کرده و سپس سایر افراد را جداگانه بیان میکند؛ تا شرافت پیامبر مراعات گردد. مثل: «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ»: بقره/285
•در اینجا نیز شایسته بود، بفرماید: «و ما یعلم تاویله الا اللَّه و رسوله و الراسخون فى العلم»
•اشکال: ممکن است کسی بگوید: صدر آیه فرمود: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ ...»پس دلالت بر عالم بودن پیامبر داشت و نیازی به تکرار نام ایشان نبود.
•نتیجه: رسولخدا صلی الله علیه و آله جزء راسخین در علم (بعضی از آیات را میفهمند و بعضی را نمیفهمند) نیست.
ظاهر آیه: علم به تأویل منحصر در خداوند متعال است. این انحصار منافاتی با استثنای پیامبر ندارد، مثل آیاتی که علم غیب را منحصر در خداوند متعال کرده و در جای دیگر میفرماید: «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ» «جن/27» و بعضی از رسولان را استثنا میکند.
انحصار علم به تاویل کتاب در خداى سبحان منافاتى با استثناء شدن رسول (ص) و راسخون در علم ندارد.
•منافاتی ندارد خدا در این آیه بفرماید:
•«راسخین در علم مىگویند:" چه آیهاى را بفهمیم و چه نفهمیم به همه قرآن ایمان داریم».
در آیات دیگر بفرماید:
•«این راسخان در علم به تأویل قرآن دانا هستند».
•دلیل: این آیه شأنی از شئون راسخان در علم را بیان میکند: «دانایان به تأویل (با اینکه عالم به حقیقت قرآن و تاویل آیاتش هستند)، هنگام شبهه توقف کرده و برخلاف منحرفان در مقابل خداوند تسلیم هستند».
•" راسخون در علم" چه کسانى هستند؟ (تفسیر نمونه)
•در دو آیه قرآن این تعبیر بکار رفته:
•آلعمران/7: «وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا»
•نساء/162: «لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ»
•راسخان در علم: در لغت: کسانى که در علم و دانش، ثابت قدم و صاحبنظرند.
•در اصطلاح: دارای مفهومی وسیع که همه دانشمندان را در بر مىگیرد، ولى در میان آنها افراد ممتازى هستند که درخشندگى خاصى دارند و در درجه اول، میان مصادیق این کلمه قرار گرفتهاند.
•در روایات متعددى «راسخون فى العلم» به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و ائمه هدى علیهم السلام تفسیر شده است.
•از امام باقر یا امام صادق علیهما السلام: «پیامبر خدا بزرگترین راسخان در علم بود و تمام آنچه را خداوند بر او نازل کرده بود از تاویل و تنزیل قرآن مىدانست، خداوند هرگز چیزى بر او نازل نکرد که تاویل آن را به او تعلیم نکند و او و اوصیاى وى همه اینها را مىدانستند». اصول کافى
•مراتب راسخون فی العلم:
•راسخان در علم دارای مراتب مختلفی هستند.
•درجه اول: پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و ائمه هدى علیهم السلام (آگاه به تمامی قرآن)
قال الباقر او الصادق علیهالسلام: «پیامبر خدا بزرگترین راسخان در علم بود و تمام آنچه را خداوند بر او نازل کرده بود از تاویل و تنزیل قرآن مىدانست، خداوند هرگز چیزى بر او نازل نکرد که تاویل آن را به او تعلیم نکند و او و اوصیاى وى همه اینها را مىدانستند».
•درجه دوم: هر فردی به تناسب علم و ظرفیت خویش در دریافت اسرار و تأویل آیات، میتواند از اسرار آن آگاه گردد. (آگاهی به بخشی از اسرار قرآن)
• «فقال ابن عباس وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ: و أنا من جملة الراسخین»: ابن عباس گفت: من هم از راسخان در علم هستم. «شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج6، ص 405.
13ـ قَدْ کانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتا فِئَةٌ تُقاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ أُخْرى کافِرَةٌ یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ وَ اللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشاءُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ
13- در دو گروهى که (در میدان جنگ بدر،) با هم رو به رو شدند، نشانه (و درس عبرتى) براى شما بود: یک گروه، در راه خدا نبرد مىکرد، و جمع دیگرى که کافر بود، در حالى که آنها (گروه مؤمنان) را با چشم خود، دو برابر آنچه بودند، مىدیدند. (و این عاملى براى وحشت و شکست آنها شد.) و خداوند، هر کس را بخواهد با یارى خود، تایید مىکند. در این، عبرتى است براى بینایان!
•جنگ بدر: مسلمانان 313 نفر، 77 نفر مهاجر به پرچمداری علی علیهالسلام و 236 نفر انصار به پرچمداری سعد بن عباده.
•تجهیزات مسلمانان: 70 شتر، 2 است، 6 زره، 8 شمشیر
•تجهیزات کافران: بیش از 1000 نفر، 100 اسب
•پیروزی مسلمانان با 22 شهید (14 مهاجر و 8 انصار) یا 14شهید (6 مهاجر و 6 انصار) در مقابل دشمن که 70 کشته و 70 اسیر داد.
•
•وَ إِذْ یُرِیکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فِی أَعْیُنِکُمْ قَلِیلًا وَ یُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولًا: 44/انفال
•به یاد آرید هنگامى را که با دشمن در میدان جنگ روبرو شدید، خداوند آنها را در نظر شما کم جلوه مىداد (تا روحیه شما براى نبرد ضعیف نشود) و شما را در نظر آنها کم جلوه مىداد (تا از شروع به جنگى که سرانجامش شکست آنها بود منصرف نشوند) تا خداوند کارى را که مىبایست انجام گیرد صورت بخشد".
•خداوند در ابتدای جنگ مؤمنان را در چشم مشرکان کم جلوه داد تا از جنگ منصرف نشوند و مشرکان را کم جلوه داد تا مؤمنان دلسرد نشوند.
• اما پس از شروع جنگ مؤمنان را در چشم مشرکان دو برابر جلوه داد «یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ» هنگامیکه مؤمنان با نیروی ایمان ضربات سنگینی بر مشرکان وارد میکردند. این امر موجب وحشت مشرکان گشته و منجر به شکست ایشان شود.
•این امر امدادی الهی بود که ابتدا مشرکان با نگاه حقارت آمیز مؤمنان را کم دیده و مؤمنان با نیروی ایمان دارا قدرت دوبرابر گردند.
•بعضى از روایات؛ یکى از مسلمانان مىگوید: قبل از جنگ بدر به دیگرى گفتم: آیا فکر مىکنى، کفار هفتاد نفر باشند، گفت گمان مىکنم صد نفرند، ولى هنگامى که در جنگ پیروز شدیم و اسیران فراوانى از آنها گرفتیم به ما خبر دادند که آنها هزار نفر بودند. «تفسیر قرطبى، جلد 2 صفحه 1268».
•«وَ اللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشاءُ»: تأیید و پیروزی خدا در اینجا دو جانبه بود: نظامی و منطقی
•پیروزی نظامی: ارتش کوچکى با نداشتن امکانات کافى بر ارتشى که چند برابر او بود و از امکانات فراوانى بهره مىگرفت پیروز شد.
•پیروزی منطقی: خداوند صریحا این پیروزى را قبل از آغاز جنگ به مسلمانان وعده داده بود، و این دلیلى بر حقانیت اسلام شد.
•التبیان فی تفسیر القرآن؛ طوسى، محمد بن حسن. 460 ق
•مصحح: عاملى، احمد حبیب؛ موضوع: ادبى- کلامى شیعى- اجتهادى، عربى، 10جلدی ، ج2، ص411.
14ـ زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَناطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ
•محبّت امور مادى، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهاى ممتاز و چهارپایان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است؛ اینها سرمایه زندگى پست (مادى) است؛ و سرانجام نیک نزد خداست.
معنی و لغت:
سه قول در مورد زینت دهنده شهوات:
1. شیطان: چون هیچکس به اندازهی خالق شهوات ( که خدا باشد) آنها را مذمت نکرده است. پس خالقش نمیتواند همان زینت دهنده باشد.
2. خدا: خداوند آن را زینت داده به خاطر اینکه در طبع انسانها منازعهی بین نیروهای مخالف را قرار داده، همانطوری که میگوید: ما در روی زمین زینتی برای آن قرار دادیم.
3. خدا و شیطان: خدا آن شهوات خوب را تزیین کرده و شیطان شهوات بد را تزیین کرده است.
مفردات:
•شهوات: جمع شهوت، تمایل و اراده و اشتیاق نفس به چیزی
•یقال: اشتهى یشتهی شهوة، و اشتهاء و شهاه تشهیة، و تشهى تشهیاً: آن چیز را دوست داشت و بدان رغبت نشان داد.
•شهوت فعل خداوند است که هیچکدام از افراد بشر بر آن قدرت ندارند، یعنی قدرتشان بر قدرت خدا غلبه نمیکند و این میل ضروری در ماست که ما نمیتوانیم آن را از خودمان دفع کنیم.
•قناطیر: جمع قنطار در مقدار قنطار اختلاف کردهاند:
1. 1200 اوقیه
2. 1200 مثقال
3. 1000 دینار یا 12000 درهم
4. 80000 درهم یا 100 رطل
5. 7000 دینار
6. پوست گاو پر از طلا
7. .1مال فراوان
•المقنطرة: 1. مضاعفة، 2. 9 قنطار
•القَنطَرة: پلی که برای عبور نهاده میشود.
•القِنطِر: داهیة، مرد زیرک و عاقل
•قنطار: مال عظیم مثل قنطره.
•ذهب و فضة: طلا و نقره
•فضضته تفضیضاً: آن را نقرهکاری کردم.
•فض الجمع یفضه فضاً: آن را متفرق کرد. قول خدا از همین معنا گرفته شده:«لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»: پراکنده میشدند از اطرافت. و فضضت الخاتم: انگشتر را شکستم. و لا یفضض اللَّه فاک: خدا دهانت را نشکند. و افتضضت الماء: آب را نوشیدم.
•أصل الباب فضض: التفرق.(پراکندگی)
•الخیل: اسبها خیل نامیده میشوند، بخاطر تکبرشان در راه رفتن
•الاختیال: از تخیل میآید بخاطر اینکه شخص متکبر خیال میکند خودش را در صورت کسی که از او بزرگتر است و خیال مثل سایه است، بخاطر اینکه با سایه صورت شیء تصور میشود، میگویی:
•خلت زیداً أخال خیلاناً: خیال کردم، تصور کردم زید را (یعنی خود زید را ندیدم، در ذهنم او را تصور کردم).
• إذا خشیته: از او ترسیدم چون خیال کردم که آن سایه زید است.
•الأخیل: کلاغ زاغی، پرندهای (سیاهی) که سبزی او به سرخی میزند، یکبار سبز به نظر میرسد و بار دیگر سرخ.
•اصل باب تخیل خود را شبیه چیزی کردن است و از آن است:
•أخال علیه الأمر یخیل: آن امر برای او مثل خیال شد، یعنی آن امر برای او مشتبه شد. فهو مخیل. فهو مشتبه.
•چهار معنا برای مسومة:
1. راعیة: چرنده، اسَمْتُ الماشیةَ و سَوَّمْتُها: چراندم. فهی سائمة: چارپای چرنده، تسیمون: به چرا میبرید.
2. حسنة: نیکو، (سیما: الف مقصوره)، سِیمیاء: نیکو
غلام رماه اللَّه بالحسن یافعاً له سیمیاء لا یشق على البصر:
3. معلمة: نشاندار، سیماء: علامة. «یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیماهُمْ»: شناخته میشوند مجرمان به سیمای خود
4. آمادهی جهاد: علامة، آماده شده برای جهاد، زیرا به سوی پرچم باز میگردند.
انعام: شتر، گاو، گوسفند از میش و بز، به جنس مفرد انعام «نعم» گفته نمیشود، مگر به شتر چون ابل جنس غالب نعم است، چه به صورت اجمالی و چه تفصیلی.
حرث: زراعت
«ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا»
•متاع: آنچه مدتی از آن بهره برده شده، سپس از بین میرود.
«وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ»
•مآب: مرجع